به گزارش شهرآرانیوز؛ بیستم تیرماه با اعلام وقوع قتل در محله نجف واقع در بولوارتوس؛ قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی، به همراه گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی به محل حادثه اعزام شدند. بررسیهای اولیه نشان داد که فردی به نام «حمید» وسط خانه کوچک پنجاه متری اش طاق باز افتاده است و لباس به تنش نیست.
معاینه ابتدایی جسد نشان داد که دهها ضربه یک شیء نوک تیز به ناحیه سر، صورت و گردن این فرد خورده است، این درحالی بود که هیچ خونی از محل زخمها خارج نشده بود و همین موضوع، فرضیه مرگ قبل از برخورد ضربات را پررنگ کرد. ازسویی کارشناسان پزشکی قانونی در صحنه تأیید کردند که هیچ یک از ضربات واردشده، کشنده نبوده است.
این جسد درحالی کشف شده بود که همسر و فرزندان او نیز در خانه بودند؛ البته باتوجه به عقب ماندگی کودکان، مادر آنها مدعی شد که شب خوابیدهاند و صبح، همسرش بیدار نشده است. با آغاز بازجوییها در کمتر از دوازده ساعت زن اعتراف کرد که شوهرش را با دست خفه کرده و پس از آن دوش گرفته و خوابیده است.
در ادامه، گفت و گوی اختصاصی شهرآرا را با فائزه، زنی که شوهرش را کشت، میخوانید. زنی که لکنت زبان دارد و نمیتواند به درستی صحبت کند و با هر سؤال سخت، باید تلاش کند تا کلمه بعدی اش را ادا کند؛ زنی دردکشیده که به سختی میگوید: «ددددددلم خیلی براااااای بچـــــــه هایم تتتتتتنننگ ششششده».
سی سالمه.
ندارم، فقط قلیان میکشم.
میگفت بیا پول نشئهام را بده و نداشتم بدهم و دعوا کردیم.
از اول ازدواج با هم مشکل داشتیم. ده بار بیشتر گفتم بیا طلاقم بده و ۲۵۰ سکه مهریهام بود، اما آدم معتاد چی دارد که بشود ازش گرفت؟ میگفتم: «بیا برویم جدا بشویم»، میگفت: «نه، طلاق نمیدهم.» میگفتم: «چرا طلاق نمیدهی؟»، جوابم را نمیداد.
تا سوم راهنمایی خواندهام.
خانه مادرم، توی خیابان نجف بود.
آنها در التیمور زندگی میکردند.
پسرعمه، دختردایی بودیم.
شانزده سال است که ازدواج کردیم.
بله، چون ازدواج فامیلی کردیم، بچه هایم معلول شدهاند. به خاطر بچهها تحت پوشش بهزیستیام.
قبلا شبها میرفت دزدی میکرد، کابل برق از روی ستونها میدزدید. یک کلام گفتم: «نکن حمید؛ بگیرنت، ولت نمیکنند»، ولی توجه نمیکرد. حتی یک بار سیم چینش را برداشتم که دزدی نکند.
من یک کلام گفتم که ندارم پول موادت را بدهم. وظیفه من نیست که پول نشئه ات را بدهم.
بله؛ من میدادم؛ ضایعات جمع میکردم و با پول ضایعات، خرج خانه و مواد شوهرم را میدادم.
نمیدانم، فکر کنم پیش مادرم باشند.
بله؛ پشیمان شدم و گفتم کاش نمیکشتمش. البته خودش متادون خورده بود و پشت سرش هم مواد کشیده بود.
بله؛ با رفقایش برای مصرف میآمدند خانه.
یک بار بهش گفتم که رفقایت را نیاور خانه، صاحبخانه هم گفته بود که رفقایش را نیاورد؛ خانه را من به او اجاره ندادهام؛ خانه ما را مادرم اجاره کرده بود و خودش پول اجاره را میداد.
۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان، ۳ میلیون هم رهن داده بودیم.
پدرش که مرده است، به عمهام میگفتم که او من را اذیت میکند و میزند، بیا من را نجات بده! من ازش هیچی نمیخو اهم. وقتی خمار میشود، من را میزند.
گفتم بیا طلاق من را بگیر تا راحت شوم. عمهام میگفت برو شکایت کن و طلاق بگیر. شکایت هم کردم ولی به نتیجه نرسید. من نمیخواستم بکشمش؛ چون دوستش داشتم.
بله؛ موهایم را گرفت و سرم را به دیوار کوبید، گیج شدم و روی زمین افتادم. میگفت: «باید ۶۰۰ هزار تومان بدهی تا بروم مواد بگیرم.»
آنها خواب بودند.
من درنیاوردم، قبل اینکه بخوابد، چون گرمایی بود و مواد هم زده بود، خودش درآورد و خوابید. خانه ما کولر نداشت.
دلم خیلی برای بچه هایم تنگ شده است و دوست دارم ببینمشان.